کد مطلب:320171 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:442

ریاست طلبی و نفاق بهاء الله
شرح وقایع دوران دو ساله ی فرار بهاءالله به سلیمانیه و مناطق اطراف آن، از زبان عزیه خانم (در صفحه ی 10 تنبیه النائمین) شنیدنی است. تلخیص سخنان او چنین است:

منطقه ی كردنشین سلیمانیه، سنی مذهب و درویش مسلك و در اعتقاد خود بسیار متعصب بودند. بهاءالله پس از ورود به هوای ریاست بر آنها به راحتی اعتقادات تشیع را زیر پا گذاشته و در كمال كفر و نفاق با اهانت به مولی الموحدین و ائمه معصومین علیهم السلام، خود را متعصب تر از آنها نشان داده شاید بر مسند ریاست و فرماندهی آنها نشیند. اما خیال خام او برگ و باری نمی دهد و مراشد و اقطاب آن دیار همچون شیخ طه و ابنای او و شیخ براكه و شیخ عبدالله و شیخ رضا و شیخ علی كه هریك هزار ها مرید و فدوی جان نثار داشتند و سالها در آن سامان صاحب خانقاه و ریاست بودند جایی برای او نمی گذارند و آرزوی ریاست او به بار نمی نشیند و نقشه اش شكست می خورد. ناگزیر برای گذران عمرو خروج از تنهایی به درس دراویش و عرفا حاضر شده به تحصیل علوم غریبه می پردازد. به گفته ی عزیه در این دو سال روزگار را به سختی و مشقت می گذراند. كسی كه هوای سلطنت در سر داشت و با ترور شاه قصد داشت سلطان ایران باشد یا لا اقل جای باب نشیند و رهبر بابیان باشد اینك آواره كوه و بیابان شده و اسیر غربت و ذلت گشته است. سرانجام طاقتش تمام شده و شیشه ی مرامش به سنگ خورده از صدمات روزگار به تنگ می آید و ناچار می شود كه عریضه ای به برادرش ازل بنویسد و در كمال خاكساری و سر شكستگی از رفتار خائنانه ی خود عذر خواهی نموده به سبك مناجات طلب عفو و بخشش كند.

به گزارش عزیه از این عریضه اغلب بزرگان بابی نسخه برداری نموده و نگه می دارند. بهاءالله در آخر آن عریضه با كمال ذلت از ازل می خواهد تا او را بخشیده دوباره به نزد خود بخواند تا بتواند كبوتر خانه ی او شود یا جزو مورچه ها و پشه های بیت او گردد(!!) و می گوید استخوان هایم خرد و اركانم منهدم شده تقاضای بخشش دارم كه تو بهترین بخشنده ای.

عزیه می گوید او از راه انابه داخل شد و از گفته ها و كرده های قبل بر حسب ظاهر نادم و تائب گردید و ازل هم او را بخشید و دستور مراجعت داد و بر كارهای نخستینش باز گرداند.

آنگاه عزیه خطاب به عبدالبها این چنین نتیجه گیری می كند:

" كسی كه در كمال ذل و عجز و با نهایت خشوع و خشیت چنین عباراتی عرض نماید، سزاوار است كه لوای غوایت افرازد و ساز مخالفت نوازد (یعنی دوباره خیانت كند و ازل را كنار بزند)؟! (ص 10)